روایت‏ های آسمانی

می نویسم و نگاهم به آسمان است، در انتظار سپیده!

روایت‏ های آسمانی

می نویسم و نگاهم به آسمان است، در انتظار سپیده!

گم شده‌ی آقای نانوا

یک نانوای لواشی می‌گفت:

یک جانباز شیمیایی بود که هر روز می آمد، 4 تا نان می گرفت. با او آشنا شده بودم. یک روز به او گفتم :«خدا ان شاءالله شفا بدهد!» گفت:«نه شفا نمی خواهم.» چون صدایش ضعیف بود و به سختی می‌شنیدم گفتم بیاید داخل و پرسیدم یعنی چی که شفا نمی خواهید؟ گفت:«وقتی برویم آن دنیا خدا می پرسد آن دنیا چه کار کردی؟ اگر بگویم به خاطر تو جانباز شدم می گوید خوب آن را که شفا دادم دیگر چه کار کردی؟ می خواهم به خدا بگویم خدایا به خاطر تو شیمیایی شدم، حالا اگر خالص هم نبوده به بزرگی خودت قبول کن.»

یک روز دیگر به او گفتم:«بنیاد وام های خوبی می دهد، تا حالا گرفته ای؟» گفت:«نه و نمی خواهم که بگیرم.» گفتم:«چرا؟ حقتان است!» گفت:«اگر خدا بخواهد چیزی بدهد معطل بنیاد نمی ماند و اگر هم نخواهد، پول بنیاد هم وفا نمی کند. از خدا خواسته ام هر چه مشیتش هست خودش به من بدهد!»

به او گفتم که اگر لازم نداری وامت را بگیر بده به من، دستم خالی است. پرسید:«این که خمیر را با آن می‌چسبانی به تنور اسمش چی است؟» فکر کردم می خواهد بحث را عوض کند. گفتم چه ربطی دارد؟ گفت:«تا این تو دستت هست نگو دستم خالی است! خدا ناراحت می شود!»

نانوا اشک ریخت و گفت از آن به بعد ندیدمش. خانه اش را هم نمی دانم کجاست. با یک موتور سیکلت می آمد و شاید این نزدیکی ها نبود. می ترسم از من ناراحت شده باشد. می ترسم شهید شده باشد. نانوا می‌گفت آرزویم این است که از او خبری بگیرم. یک جانباز شیمیایی ناشناس شده گم شده ی آقای نانوا.

نظرات 6 + ارسال نظر
امیر عباس دوشنبه 19 شهریور 1386 ساعت 02:07 ق.ظ http://revaiat.blogsky.com

برای این یادداشت در وبلاگ فیلنر شده ام ۵۳ نظر ارسال شده بود.

صاعقه دوشنبه 19 شهریور 1386 ساعت 07:51 ق.ظ http://vadi.parsiblog.com

یادداشت قشنگی بود که آدم را کمی به خود می آورد.
ئرباره ی نظری که در وبلاگ خودم داده بودیدُشما راست می گفتید. هر راهی درست نیست. انسان باید راه مستقیم را پیدا کند. شاید بهتر بود من هم شعرم را همین طور می نوشتم ولی هنوز آن قدر در شعر گفتن قوی نشده ام. انشاالله در شعرهای بعدی نصیحت شما را به کار می گیرم.

سلام بر حضرت صاعقه. تشکر می کنم و دعاگو هستم.

حاج علی دوشنبه 19 شهریور 1386 ساعت 02:25 ب.ظ http://akherat.persianblog.ir/

امیر عباس عزیز و بزرگوار . ای کاش ما هم اندکی از این جوهره پاک را درون خودمان حفظ میکردیم و توفیق اینهمه فداکاری را داشتیم . خواندن امثال این سطور تداعی دوران شیرین دفاعی مقدس و ارزشمند و زنده نگهداشتن ایام خوش و سرمستی گذشته امثال من عاصی است . دعا کنید منهم آدم شوم . دعا کن عزیز . دعا کن .

سلام دلاور. ما که شرمنده ایم مگر شهدا دستمان را بگیرند. شکسته نفسی کرده اید. ضمنا بنده فقط راوی ام، دعا بفرمایید.

صبا سه‌شنبه 20 شهریور 1386 ساعت 01:08 ب.ظ http://talatom.parsiblog.com

هوالحق
سلام

یک جانباز شیمیایی ناشناس شده گم شده ی آقای نانوا

کجا میشه پیداش کرد...

تو روایت های آسمانی یکیشون هست . درسته؟ درسته!

موفق باشید . التماس دعا

جلسه رو چه کردیمنید!؟:ی!

سلام. جلسه را بنا شد اگر بود خبرم کنید. موضع مرا که می دانید! ! http://basirat.parsiblog.com/-275975.htm

حسین سه‌شنبه 20 شهریور 1386 ساعت 01:13 ب.ظ http://karbalay6.blogfa.com

با سلام
مسابقه وبلاگ نویسی معبر
در رشته های وبلاگ نویسی، طراحی و ویرایش قالب، طراحی پوستر ، کلیپ و فلش
با جوایز ارزنده
جهت کسب اطلاعات بیشتر به Http://mabar.ir مراجعه فرمایید.
در صورت امکان لوگو مسابقه را نیز در وبلاگ خود بگذارید تا علاوه بر شرکت در این امر خیر ، نام شما جزء حامیان معنوی مسابقه قرار گیرد.
یاحق

سلام. حتما منظورتان بازدیدکنندگانی است که کامنت شما را می بینند. والا ما که ...

صبا سه‌شنبه 20 شهریور 1386 ساعت 06:37 ب.ظ http://talatom.parsiblog.com

سلام مجدد

ای عجب! تعطیله این بنده خدا بصیرت ها

شما بفرمایید زمان جلسه رو من بقیه رو خبر کنم. روز و تاریخ ! همین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد