روایت‏ های آسمانی

می نویسم و نگاهم به آسمان است، در انتظار سپیده!

روایت‏ های آسمانی

می نویسم و نگاهم به آسمان است، در انتظار سپیده!

امام عشق یاری می‌طلبد

دفتر هنر و ادبیات ایثار، حدود 8 سال پیش، یکی از سفرهای جنوب را به خواهران نویسنده اختصاص داد. خواهرانی که یا داستانشان در جشنواره برگزیده شده بود و یا در جلسات نقد، حضوری پویا داشتند. این جانب یکی از خادمین سفر بودم. اگر چه این سفرنامه به صورت کامل - در وقتش - در کیهان به چاپ رسید، اما به گمانم بریده‌ای از آن، اینک قابل عرضه باشد. [لینک مرتبط]

جمعه 23/2/79

مقصد اتوبوس طلائیه است و خورشید، پاک و روشن بر اتوبوس میتابد. فردای شلمچه باید هم آفتابی باشد! صبحانه به موقع نرسیده است و به ناچار حرکت کردهایم و در پمپ بنزین دقایقی طولانی را به انتظار تعویض شیفت و و بارگیری گازوئیل متوقف میشویم. حال ما حال آوارگان کوی حسین(ع) است و ترتیب برنامه‌ها از تدبیر ما خارج است. ساعت 10 صبح زیر تیغ آفتاب به سه راهی شهادت می‌رسیم: موقعیت حضرت ابوالفضل العباس(س) ؛ قرارگاه عملیاتی جست و جوی مفقودین.

تلفن‌های همراه گواهی می‌دهند که ارتباط طلائیه با دنیای روزمرگی‌ها به کلی قطع است و از سه راهی شهادت دروازه‌ای به جهان غیب باز شده است تا زائران به فراخور ظرفشان اطمینان قلب تحصیل کنند.

در حسینیه‌ی طلائیه(1) و در جوار شهدای «نشان در بی‌نشانی یافته» حضور شهیدانمان آن همه مسلّم است که یاران یک صدا ندای «کجایید ای شهیدان خدایی» را سرمی‌دهند. حسن گروسی با یاد ثامن الحجج(ع) از غربت شهدا می‌گوید، اما حق این است که آنها از غربت دنیای خاکی رسته‌اند و در جوار قرب الهی مقام گرفته‌اند و ما را با یک دنیا دل‌تنگی در غربت خاک رها کرده‌اند.

همراهان تجدید قوایی می‌کنند و سپس پای پرهنه را بر خاک مقدّس طلائیه می‌گذاریم و به طرف دژ خیبر می‌رویم. ریگ‌ها و خاک تفتیده‌ی طلائیه مأمور آزمودن صبر ما گشته‌اند. ای ریگ‌های سه راه شهادت! کف پاهای ما را بسوزانید و روز ظهور رازها شهادت دهید که این جمع حرمت خون شهدا را پاس داشته‌اند.

و شگفتا شیطان که قدم به قدم به همراه ماست و در مسیرمان دام‌هایی به وسعت عقل معاش گسترده است و مگر نه اینکه او سوگند یاد کرده است تا مردمان را به تلألوءِ سراب دنیا اغوا کند، «الّا عبادک منهم المخلصین(2)» ؟! چنین است؛ پس بگو «لا حول و لا قوة الّا بالله» و بکوش در زمره‌ی مردانی مقام گیری که «هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و پرداختن زکات غافل نمی‌سازد و از روزی که دل و دیده‌ها در آن روز حیران و مضطرب است، ترسان و هراسان اند.» «رجالٌ لا تلهیهم تجارةٌ و لا بیعٌ عن ذکر الله و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة یخافون یوماً تتقلّب فیه القلوب و الابصار»(3).

به دژ خیبر می‌رسیم. ... نشانه‌های کربلا در این سرزمین آن همه بارز بوده و هست که چشم عقل نیز از آن بی‌بهره نمی‌ماند: علمدار این میدان، حاج حسین خرازی، که دستش را فدای مولای خویش کرده است، شب هنگام، پیش از آغاز عملیات، نیروها را گرد آورده است و به همه وعده‌ی شهادت داده است و در ماندن و بازگشتن آنها را مخیّر کرده است.

یاران امام(ع) در این سرزمین، با لب تشنه و در نزدیکی آب، تا آخرین رمق در برابر دشمن ایستادند و بدن‌های قطعه قطعه و بی‌کفنشان زیر آفتاب سوزان ماند و این دیار اکنون زیارتگاه عاشقان کربلاست. «السلام علی الاجساد العاریات، السلام علی الجسوم الشاحبات، السلام علی الدماء السائلات، السلام علی الأعضاء المقطعات». «سلام بر آن جسدهای عریان مانده، سلام بر آن پیکرهای تغییر رنگ یافته، سلام بر آن خون‌های جاری، سلام بر آن اعضای قطعه قطعه».(4)

دل‌ها روانه‌ی عاشورای خیبر و بدر گشته‌اند و از سمت قبله بادی داغ، خاک سوخته‌ی دژ را به سر و روی همراهان می‌پاشد و خاکم به دهان! انگار از بالای این تل، مسلم بن عوسجه را می‌بینی که با لبان تاول زده از تشنگی و با بدن چاک چاک، بر خاک شهادت زانو زده است و با اشاره‌ی دست، سفارش قافله‌سالار را به حبیب بن مظاهر می‌کند. جنبشی سهمگین از لشکر کفر آغاز شده است، توده‌ای عظیم از غبار برانگیخته شده است و تمامی کفر بر سپاه نور هجوم آورده است. هفتاد و دو ستاره – و بگو عالم لایتناهی – در طواف شمس وجود حسین بن علی(ع) است.

ظهر فرا رسیده است، خیمه‌های آل الله را آتش جهل و نفاق و هوس ِ کوفیان دربرگرفته است و امام عشق یاری می‌طلبد و ببین که دُردانه‌های حضرت روح الله، لبیک گویان به طلائیه آمده‌اند و «احلی من العسل» گویان، به نماز شهادت ایستاده‌اند و بار امانت الهی را، بر زمین که نه، بل بر دوش ما گذاشته‌اند؛ و وای بر ما از سنگینی امانتی که بر دوش خود احساس می‌کنیم! انگار ما را به سه‌راهی شهادت آورده‌اند تا حجت بر ما تمام شود. ... اینجا سه راهی شهادت است و آن را سه‌راهی مرگ و سه‌راهی جهنّم نیز نامیده‌اند و بعید است که در این اسم‌ها رازی پنهان نباشد. ...

پاورقی: 1- این حسینیه بعدها در آتش سوخت که تأویلش ناگفتنی است. 2- «قال فبعزّتک لَاُغویَّنَّهم اجمعین الّا عبادک منهم المخلصین.» (سوره صاد – آیه 83-82) یعنی: گفت به عزتت قسم که خلق را تمام گمراه خواهم کرد مگر خاصان از بندگانت که دل از غیر بریدند. 3- سوره نور – آیه 37 (این بند به این دلیل قلمی شد که مرحوم خواهر رفیعی پیش از اینکه برای چند سوال نزد بنده بیایند، به حاج مجتبی شاکری گفته بودند که از امیر عباس چند سؤال دارم و استخاره هم گرفته‌ام ولی باز خجالت می‌کشم و شاکری به ایشان روحیه داده بود. مرحوم خواهر رفیعی آیه استخاره را همین اعلام کردند که ذکر شد.) 4- از زیارت ناحیه مقدسه.

دنیا سرگرمی نیست / سردار شهید حمید باکری به روایت همسر

فاطمه امیرانی ، همسر شهید: باورتان می‌شود من کسی باشم که به جواب خواستگاری حمید خیلی جدی و حتی با سنگدلی تمام گفته باشم نه؟ یا کسی باشم که وقتی خبر شهید شدنش را شنیدم گفته باشم بهتر؟ تا همه چیز به ثانیه‌ای بگذرد و حالا، بله حالا، اعتراف کنم من تمام زندگی‌ام را مدیون همان چهار سالی‌ام که در خانه‌به‌دوشی‌ها و تهمت‌ها و تنهایی‌ها و زیر آتش عراقی‌ها کنار حمید بوده‌ام ؟

حالا وقتش است چشم ببندم بروم به گذشته ، برسم به آن روزهای جوانی و یادم بیاید که اصلاً به ذهنم هم خطور نمی‌کرد که یک روز عروس حمید بشوم و احساس کنم که رقیبیم یا چریک؟ بعد یادم بیاید که چریک‌ها که عمر چندانی ندارند. شاید به خاطر همین بود که به هم قول دادیم. گفت:«اگر قرار شد شهید شویم هر دومان با هم.»

حمید در آن روزها مادر نداشت . آن‌ها هم مجبور بودند بروند کارخانه قند و فقط زمستان‌ها بیایند ارومیه، پیش عمه‌شان، که درس بخوانند . ما با عمه‌شان همسایه بودیم ، توی کوچه‌ای تنگ و تاریک و کوچک. خانه‌ی آنها ته کوچه بود و من خیلی زود با خواهر‌شان دوست شدم. از مهدی و حمید فقط دو پسر بچه را یادم می‌آید که همیشه با هم بودند . فقط وقتی خیلی افسرده دیدمشان که یک روز توی روزنامه‌ها نوشتند:« پنج خراب‌کار در سحرگاه امروز تیرباران شدند.»

یکی از آنها برادر بزرگشان علی بود. آن روزها شرایط جوری بود که مردم با خانواده‌های سیاسی و به‌خصوص خانواده‌هایی که اعدامی داشتند زیاد رفت و آمد نمی‌کردند، به دلیل کنترلی که رژیم از آنها می‌کرد. ولی ما تا آن‌جایی که یادم می‌آید می‌رفتیم و می‌آمدیم و تنهاشان نمی‌گذاشتیم . چون پدرم پدرشان را می‌شناخت و احترام زیادی براش قایل بود .

از حمیدِ آن روزها فقط یک تصویر در ذهنم مانده: پسری گوشه گیر و محجوب و کم حرف، که هر بار به خانه‌شان می‌رفتیم می‌دیدیم گوشه‌ای از خانه و پشت میزش نشسته دارد درس می‌خواند . ریاضی می‌خواند. درسش خیلی خوب بود. تا این که مهدی رفت دانشگاه و حمید رفت سربازی و وقتی برگشت من دیگر دانشجو بودم. ما گاهی همدیگر را می‌دیدیم . حمید برای من اعلامیه‌ی امام می‌آورد، همیشه همراه یک کتاب، تا بخوانم و متفاوت‌تر از بقیه باشم. اینها را حالا می‌فهمم. حالا که سال‌ها از آن روزها گذشته. حتی وقتی خواهرش گفت می‌خواهند حمید را برای تحصیل بفرستند آلمان، هر بار که رفت و برگشت، برای من حتماً کتاب یا اعلامیه می‌آورد. یک بار ازش پرسیدم:« چرا اعلامیه ؟» گفت:« فقط بعد از رفتن علی‌مان بود که از پوست بچگی آمدم بیرون و فهمیدم دنیا فقط بازی و سرگرمی و خوردن و چیزهای دیگر نیست. فهمیدم چیزهای مهم دیگر هم هست که می‌شود به آن فکر کرد . حتی می‌شود به خاطرش جان داد . البته هنوز عقلم قد نمی‌داد باید چی‌کار کنم . دل سپردم به مهدی و تا گفت برو سربازی ، نه نیاوردم . برگشتنا هم، توی تبریز، یک لحظه تنهاش نگذاشتم . تمام زندگی مفید من از تبریز شروع شد. از خواندن کتاب‌های مهم و همین اعلامیه‌ها.»

هم خودش و هم دوست‌هاش تعریف می‌کردند که آن‌ها برای خودشان برنامه‌ی خودسازی داشته‌اند. به این شکل که برنامه‌ریزی کرده بودند هر روز یکی دو ساعت فقط فکر کنند. از آن‌جا کسی تربیت شد که برای درس خواندن بلند شد رفت آلمان . ولی این فقط ظاهر ماجرا بود که حمید برود آلمان، برود پیش پسر دایی‌اش در رشته‌ی عمران ثبت نام کند. او از آنجا می‌رود سوریه و همان‌جا آموزش‌های سخت نظامی می‌بیند. منتها هدف اصلی این بوده که او از سوریه و از راه مرز ترکیه اسلحه بیاورد تحویل بدهد به مهدی، بدون اینکه حتی خانواده‌اش بو ببرند، به خاطر همان حرف‌های سیاسی پشت پرده و اعدام علی آقا و حساسیت‌های محل. این کارش بی دردسر نبود. یک بار به او شک می‌کنند؛ می‌گفت « توی ترکیه به‌م مشکوک شدند . معلوم بود پاسپورتم را پاک کرده‌ام و زیاد رفته‌ام سوریه. حرف و حدیث‌های زیادی از زندان‌های ترکیه شنیده بودم که مو به تن آدم راست می‌کرد . مجبور شدم بروم سبیل نگهبان‌های مرزی را چرب کنم تا ولم کردند.» آن روزها توی ارومیه حرف بر سر این بود که لابد حمید پولش را گم کرده که نتوانسته خبری از خودش برساند یا برگردد بیاید ایران. می‌گفت:«باورت می‌شود من خبر نداشتم ایران انقلاب شده؟»

می‌آید لب مرز و منتظر آقا مهدی می‌شود می‌بیند سر قرارش نیامد. می‌گفت: « خیلی نگران شدم. حس کردم ممکن ست دیگر هرگز مهدی را نبینم.» همان جاست که به‌ش خبر می‌دهند ایران انقلاب شده. می‌آید ایران و توی یکی از این مراکز نظامی مستقر می‌شود. می‌گفت:« پدرم آمد دم در آنجا گفت با باکری کار دارد. انتظار داشت مهدی بیاید. نمی‌دانست من آمده‌ام. وقتی مرا دید خیلی تعجب کرد. گفت تو مگر نباید الآن آلمان باشی بچه؟»

دیگر آلمان نرفت. درست پاییز سال پنجاه و هشت بود که تصمیم گرفت با من ازدواج کند. می‌گفت:«با دو نفر مشورت کردم، که یکی‌ش مهدی‌مان بود.»

دسته‌ی چهارم، وفادار و ثابت قدم!

معروف است که از حمید برادر کوچک آقا مهدی باکری، سخنی نقل شده که گویا از وصیت نامه‏ی این سردار شهید است. ایشان ظاهراً می‏نویسند:«دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا می‏رسد که جنگ تمام می‏شود و رزمندگان امروز سه دسته می‏شوند: دسته‏ای به مخالفت با گذشته‏ی خود بر می‏خیزند و از گذشته‏ی خود پشیمان می‏شوند، دسته‏ای راه بی‏تفاوتی را بر می‏گزینند و در زندگی مادّی غرق می‏شوند و همه چیز را فراموش می‏کنند و دسته‏ی سوم به گذشته‏ی خود وفادار می‏مانند و احساس مسئولیت می‏کنند که از شدّتِ مصائب و غصه‏ها دِق خواهند کرد.»

سردار شهید حمید باکری از سر دل‏تنگی آینده را پیش بینی کرده‏اند؛ ولی با تمام احترامی که به شهدا و این شهید والامقام قائل هستیم، باید اشاره شود که این تقسیم‌بندی ناقص است، چرا که گروه چهارمی هستند که مانده‏اند و طلایه‏دار ارزش‌ها هستند و بسیاری از ایشان نیز درجایگاه‏های مدیریتی نظام به کار مشغول‏اند. اکنون دکتر احمدی‏نژاد، سردار صفوی، سردار محمد علی جعفری، سردار فدوی و بسیاری دیگر از این عزیزان که مدیریت‏های بزرگ کشوری و لشکری را برعهده دارند، در کدام دسته جای می‏گیرند؟ با کمی دقت می‏توان دید کسانی هم مانده‏اند که نه به گذشته‏ی ارزشی خود پشت کرده‏اند، نه در مادیات غرق شده‏اند و نه دق کرده‏اند، بلکه در صحنه حاضر اند، فعالیت می‏کنند و با شعار  ِ«ما می‏توانیم»، نگاهشان به آینده مثبت و مملو از امید است.

این جام را تا به آخر بنوشید

پیش درآمد: بسیار خوش‌حالم که پریشب به هنگام پخش سخنان مقام معظم رهبری به صورت اتفاقی پای تلویزیون بودم. کلمه به کلمه و مفهوم به مفهوم سخنان ایشان را با لذت وصف ناشدنی می‌بلعیدم و در دل می‌گفتم ای کاش همه‌ی مردم میهنم این سخنان را بشنوند و با جرئت می‌گویم که هر کس نشنید ضرر کرد. چکیده‌ی سخنان ایشان اکنون پیش روی شماست. اصل آن از فارس گرفته‌ شده و چند لینک هم در پایان آمده است. چند دقیقه وقت بگذارید و این یادداشت را که نه، این جام شیرین را تا به آخر بنوشید. حتی شما خواهر یا برادری که با نویسنده‌ی این وبلاگ هم‌عقیده نیستید، به جای شنیدن خزعبلات رسانه‌های بیگانه و تحلیل‌های دشمن، خود خردمندانه سخنان رهبر میهنمان را بشنوید و قضاوت کنید. با درود و ارادت و احترام و دوست‌داری برای شما بازدید کننده‌ی گرامی.

اجتماع پر شور دانشجویان دانشگاه‌های یزد: حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح پنجشنبه (پریروز) در دیدار پرشور هزاران نفر از دانشجویان دانشگاه‌های یزد، تقویت اعتماد به نفس ملی را ضروری و عامل اصلی ادامه‌ی پیشرفت‌های کشور خواندند و با تشریح عوامل سه‌گانه‌ی تضعیف کننده اعتماد به نفس ملی تأکید کردند: دشمن در پی ناکامی‌های گسترده خود در مقابل ملت ایران، به دنبال شیوه‌ها و حیله‌های جدید است و مردم و به ویژه نخبگان باید با هوشیاری کامل، این عوامل تضعیف کننده را نفی و روند رشد اعتماد به نفس ملی را دنبال کنند. ایشان با ابراز خرسندی فراوان از حضور در جمع پرشور و نشاط، با صفا و صمیمی جوانان دانشجو، انقلاب اسلامی، پیروزی در دفاع مقدس، تأثیر شخصیت ممتاز امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و موفقیت در عرصه‌های مختلف از جمله انرژی هسته‌ای را از عوامل دستیابی ملت ایران به حد قابل قبولی از اعتماد به نفس برشمردند و خاطرنشان کردند: ملت ایران در نیمه راه دستیابی به اهداف و آرمان‌های خود و در مسابقه پیشرفت منطقه‌ای و جهانی قرار دارد و باید در پایان مدت اجرای سند چشم انداز بیست ساله در ابعاد مختلف، حرف اول را در منطقه بزند که رسیدن به این هدف نیازمند تقویت اعتماد به نفس ملی و شتاب بخشیدن به روند پیشرفت کشور است.

 ضرورت اعتماد به نفس ملی: رهبر معظم انقلاب اسلامی در تشریح علت دشمنی سیطره جویان جهانی با ملت ایران اظهار داشتند: دولت آمریکا یعنی شیطان مجسم و دیگر سلطه طلبان، در راه تحقق اهداف خود، با مانعی جدی به نام بیداری و ایستادگی ملت ایران روبه‌رو شده‌اند و همین مسئله علت اصلی چالش غرب با جمهوری اسلامی ایران است، چرا که آنان نظام اسلامی را علت اصلی شکست‌های خاورمیانه‌ای خود و عامل برملا شدن ماهیت حقیقی شعارهای دروغین غرب در‌باره حمایت از دمکراسی و مبارزه با تروریسم می‌دانند.  ایشان ناکامی آمریکا در جلوگیری از پیشرفت هسته‌ای ایران را یادآور شدند و افزودند: آمریکایی‌ها که یک روز حاضر نبودند حتی پنج سانتریفیوژ را در ایران بپذیرند، تا همین چند ماه پیش تأکید می‌کردند که ایران باید از همه‌ی فعالیت‌های هسته‌ای خود دست بردارد اما با ایستادگی ملت، اکنون کار به جایی رسیده است که به ناچار می‌گویند ایران در همین حد توقف کند و جلوتر نرود.  مقام معظم رهبری تلاش دشمنان در پیدا کردن راه های جدید برای ضربه زدن به ملت ایران را پیامد طبیعی شکست‌های آنان خواندند و فرمودند: امروز اعتماد به نفس ملی از همیشه ضروری‌تر است و ملت و به ویژه دانشجویان، ‌نخبگان و مسئولین باید راه‌های جدید بیگانگان برای تضعیف ایران اسلامی را شناسایی و پیش‌بینی کنند تا بتوانند حیله‌های جدید آنان را خنثی سازند.  رهبر انقلاب اسلامی در تبیین آثار مثبت اعتماد به نفس ملی خاطرنشان کردند: اگر این عامل اساسی در ملتی وجود نداشته باشد آن ملت همیشه عقب می‌ماند و چشم به راه کمک دیگران است؛ اما برخورداری از اعتماد به نفس عمومی، اندیشه تأمین نیازهای ملت را در اذهان نخبگان مطرح می‌سازد، باعث به کارگیری و شکوفایی استعدادها می‌شود و موفقیت‌هایی به دنبال می‌آورد که هر یک زمینه‌ساز موفقیت‌های خوشه‌ای دیگر می‌شود و ملت ایران این واقعیت را در دفاع مقدس و عرصه‌های مختلف تجربه کرده است. ایشان ایجاد یأس و ناامیدی،‌ منحرف کردن استعدادها و تهدید به حمله نظامی را سه عامل و سه رخنه اصلی دشمن برای تضعیف اعتماد به نفس مردم ایران خواندند و با تأکید بر ضرورت هوشیاری ملت و بخصوص اندیشمندان در مقابل این عوامل افزودند: بیگانگان تلاش می‌کنند با ایجاد یأس،‌ انکار پیشرفت‌ها، به رخ کشیدن فاصله ملت ایران با ملت‌های پیش‌رفته و تیره نشان دادن افق آینده، در میان مردم و به‌خصوص جوانان، ناامیدی و ‌انفعال ایجاد کنند‌؛ اما ملت با شناخت واقعیت‌ها، درک توانایی‌های جوانان خود و تکیه بر تجربیات موفق سه دهه اخیر در روند تأمین نیازهای ملی، با شتاب بیشتری به حرکت به سمت قله‌های رشد و پیش‌رفت ادامه خواهد داد.

انتقاد از همنوایی عده‌ای در داخل با امواج یأس برانگیز تبلیغات بیگانه: حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای با انتقاد از همنوایی عده‌ای در داخل با امواج یأس برانگیز تبلیغات بیگانه افزودند: عده‌ای در بحث انرژی هسته‌ای ادعا می‌کردند که ساخت و راه اندازی سانتریفیوژ در ایران، واقعیت ندارد اما هنگامی که این توانایی دانشمندان ملت برای همه ثابت شد، مدعی شدند که تلاش برای استفاده از انرژی هسته‌ای، کاری پرهزینه و بدون سود است که این نیز یک ادعای دروغین دیگر است. ایشان در همین زمینه خاطرنشان کردند: ملت ایران در طول 20 سال، باید حداقل 20 هزار مگاوات برق هسته‌ای داشته باشد وگرنه باید از روند پیش‌رفت دست بردارد، بنابراین شاید امروز نیز که نظام برای استفاده از انرژی هسته‌ای همت کرده است، دیر شده باشد. رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ادعای ناتوانی جوانان و دانشمندان ایرانی در ساخت نیروگاه هسته‌ای، افزودند: ریشه اینگونه حرف‌ها تاثیر پذیری از تبلیغات مخالفانِ پیش‌رفت ایران است، اما ملتی که به اتکا جوانان خود مراکز عظیم غنی سازی را ساخته است حتماً نیروگاه هسته‌ای را نیز با دستان و فکرهای پرتوان خود خواهد ساخت و در این راه درنگ را جایز نمی‌داند. ایشان با اشاره به سخنان رئیس جمهور آمریکا مبنی بر اینکه روس‌ها سوخت نیروگاه ایران را تأمین می‌کنند بنابراین ایرانی‌ها باید از غنی سازی دست بردارند، افزودند:‌ این حرف مضحک مانند آن است که به کشوری که سرشار از ذخایر نفتی است بگویند باید نیازهای نفتی خود را از خارج تأمین کند. حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای این سؤال را مطرح کردند که اگر روزی تأمین کنندگان فعلی سوخت نیروگاه هسته‌ای، به هر دلیلی این فرآورده را از ایران دریغ کنند و یا برای آن شرط و شروط سنگین بگذارند آیا ملت مجبور به تسلیم در برابر آنها نخواهد بود؟ رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به شادمانی و خرسندی عمیق ملت ایران از پیشرفت‌های عظیم هسته‌ای، افزودند: این پیشرفت‌ها مایه تقویت اعتماد به نفس ملی است اما بعضی افراد، نظام و دولت را برای همین پیشرفت‌ها به چالش می‌کشند و خواسته یا ناخواسته برای تضعیف اعتماد به نفس ملی تلاش می‌کنند که ملت باید مراقب این گونه رخنه‌ها باشد. مقام معظم رهبری با اشاره به فرآیند عقب نشینی در برابر خواست‌های هسته‌ای دشمن در چند سال قبل، خاطرنشان کردند: البته این فرآیند به ملت ایران و افکار عمومی جهان نشان داد که وعده‌های غرب توخالی است چرا که تعلیق موقت و داوطلبانه ایران، با سوء استفاده دشمنان در حال تبدیل شدن به حذف فعالیت‌های هسته‌ای در کشور بود که بنده همان موقع تأکید کردم اگر روند مطالبه پی در پی طرف‌های هسته‌ای ادامه یابد، وارد میدان می‌شوم که این کار انجام و روند توقف فعالیت‌های هسته‌ای به روند پیشرفت هسته‌ای تبدیل شد.

 قطع رابطه با آمریکا از سیاست‌های اساسی ماست: رهبر انقلاب اسلامی در ادامه بحث در زمینه رخنه‌های بیگانگان برای تضعیف اعتماد به نفس ملی، به مسئله رابطه با آمریکا اشاره کردند و افزودند: قطع رابطه با آمریکا از سیاست‌های اساسی ماست، البته ما هیچگاه نگفته‌ایم این رابطه تا ابد قطع خواهد بود بلکه شرایط دولت آمریکا به گونه‌ای است که ایجاد این رابطه اکنون به ضرر ملت است و طبعاً آن را دنبال نمی‌کنیم. ایشان در تبیین پیامدهای منفی ایجاد رابطه با آمریکا خاطرنشان کردند: اولاً این رابطه خطر آمریکا را کاهش نمی‌دهد چرا که آمریکا در حالی به عراق حمله کرد که با آن کشور رابطه سیاسی داشت، ثانیاً ایجاد رابطه، امکان نفوذ آمریکایی‌ها و زمینه رفت و آمد مأموران اطلاعاتی و جاسوسی آنها در ایران را فراهم می‌سازد به همین علت برخلاف ادعای برخی افراد پرگو، رابطه با آمریکا در حال حاضر برای ملت ایران نفعی ندارد و مطمئناً آن روزی که رابطه با آمریکا برای ملت مفید باشد بنده اولین کسی خواهم بود که آن را تأیید می‌کنم. مقام معظم رهبری افزودند: برخی ما را به تحریک دشمنی آمریکا متهم می‌کنند، اما خصومت این کشور با ملت ایران، دشمنی با اصول ملت ایران است و از اول انقلاب وجود داشته است.

 کاستی‌ها را باید دلسوزانه تذکر داد: حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اشکال تراشی های غیرمنطقی و ایراد گرفتن های پی در پی از تصمیمات و عملکرد دستگاه اداره کشور به ویژه دولت را موجب تضعیف نشاط و امید ملت خواندند و خاطرنشان کردند: دولت فعلی برخی خصوصیات منحصر به فرد دارد اما مانند هر دولت دیگر خطاها و کاستی هایی دارد که باید دلسوزانه آنها را تذکر داد اما بهانه گیری مدام صحیح نیست. ایشان با اشاره به پرکاری فراوان دولت، از سفرهای استانی آقای رئیس جمهور و هیأت وزیران عمیقا ابراز خرسندی کردند و افزودند: مطبوعات، رسانه‌ها و کسانی که امکان سخن گفتن با مردم را دارند از هر کاری ایراد نگیرند و مردم را ناامید نکنند این کار به مصلحت کشور نیست.

 غرب بدهکار است: رهبر انقلاب اسلامی هوچی‌گری را یکی از روش‌های مطبوعات و رسانه‌های غربی خواندند و با اشاره به تبلیغات این رسانه‌ها درباره نقض حقوق بشر در ایران، افزودند: کسانی که زندان گوانتانامو و شکنجه‌گاه ابوغریب آنان، عرق شرم را بر پیشانی هر انسان باشرفی می‌نشاند، ایران و هر دولت مخالفشان را به نقض حقوق بشر متهم می‌کنند. مقام معظم رهبری تبلیغات درباره فقدان دموکراسی در ایران را از دیگر فشارهای تبلیغاتی – سیاسی غرب برای تضعیف اعتماد به نفس ملت ایران دانستند و افزودند: ملت ایران تقریباً هر سال با شور و نشاط فراوان در یک انتخابات شرکت کرده و در میان رقابت‌های جناح‌های مختلف افراد مورد نظر خود را برگزیده است و مگر در کشورهای دیگر دموکراسی معنا و مفهومی جز این دارد. رهبر انقلاب اسلامی تبلیغات منفی درباره مسئله زن را از دیگر اهرم‌های فشار سیاسی غرب به ملت ایران خواندند و با اشاره به تضییع آشکار حقوق زنان و پایمال شدن کرامت و شرافت آنان در لیبرال دموکراسی غرب خاطرنشان کردند:‌ دولت‌های غربی با وجود فجایعی که در حق زنان انجام می‌دهند ملت شریف ایران را به تضییع حقوق زنان متهم می‌کنند اما این هوچی‌گری‌ها در داخل تاثیری نخواهد داشت. حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای حجاب را تکریم زن دانستند و با اشاره به سوابق استفاده زنان اعیان و اشراف اروپایی از نوعی حجاب تا دو سه قرن قبل، افزودند: در ایران باستان نیز زنان طبقات اعیان و اشراف با حجاب بودند که اسلام این تبعیض را کنار گذاشت و برای تکریم زنان حجاب را به همه آنان تعمیم داد و اکنون غرب باید پاسخگوی اقداماتی باشد که کرامت و حقوق زنان را پایمال می‌کند. ایشان تأکید کردند که در این زمینه ما طلب‌کاریم و غرب بدهکار.

 ملت و مسئولین باید همیشه هوشیار باشند: ایشان در ادامه بحث عوامل تضعیف اعتماد به نفس ملی، به احتمال حمله آمریکا اشاره کردند و افزودند: البته امروز احتمال این مسئله کمتر از گذشته است اما ملت ایران پس از پیروزی انقلاب و به ویژه پس از پایان دفاع مقدس همواره در معرض تهدید نظامی دشمن قرار داشته است و به هر حال عاملی که می‌تواند احتمال حمله و خطر دشمن را کاهش دهد نمایش قدرت و اعتماد به نفس ملت ایران است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تأکید کردند: با وجود کاهش احتمال حمله دشمن ملت و مسئولین باید همیشه هوشیار باشند که به یاری حق هوشیار هستند.

بیانات رهبر معظم انقلاب: [1 2 3 4]
انتقاد از نوع نامحرمانه [لینک]

لطفاً برای جانبازان شیمیایی دل‏سوزی نکنید

شاعران زیادی را می‏شناسم که وقتی می‏خواهند در جشنواره‏ای با موضوع دفاع مقدس شرکت کنند، اول به یاد شیمیایی‏ها می‏افتند. نویسندگان زیادی نیز به شیمیایی‏ها به چشم سوژه نگاه می‏کنند. کاش نگاه هنرمندان و نویسندگان همه جانبه بود، اما متأسفانه ایشان به دنبال راحت‏ترین راه برای متأثر کردن مخاطب هستند؛ نتیجه اینکه مشکلات جسمی جانبازان شیمیایی در آثار ادبی و هنری برجسته می‏شود و ممکن است مخاطبین فکر کنند شیمیایی‏ها آدم‏هایی دست و پا بسته، مفلوک و قابل ترحم‏اند.

اما واقعیت این است که جانبازان شیمیایی زندگی‏شان را می‏کنند و با مشکلات جسمی هم کنار آمده‏اند و خیلی از آنها ناراحتی‏شان کمتر از مثلاً دیابتی‏هایی است که درصد قابل توجهی از افراد جامعه را تشکیل می‏دهند.

اگر می‏خواهید تولید محتوا یا خلق هنری مرتکب شوید، لطفاً به فرهنگ جانبازی و شهادت طلبی و اراده‏ی پولادین ایثارگران و جانبازان و دشمن ستیزی و ولایت‏پذیری‏شان بپردازید و اگر هم گاهی مشکلات جسمی را در کنار ویژگی‏های دیگر نشان می‏دهید، یادتان باشد منعکس کنید که شیمیایی‏ها و دیگر جانبازان، اکنون از فعال‏ترین و اثرگذارترین افراد اجتماع هستند.

شب یلدا با شهیدان

برای بعضی دوستان پیام کوتاه فرستاده بودم که «شب یلدا را با نام شهیدانمان آذین می‏بندیم» و بعد با خود گفتم نامردی نکنم و سری به یاران بزنم. ابتدا به زیارت کریمه‏ی اهل بیت(ع) راهی شدم. در حرم بودم که پیامکی از برادر علی کریمی (پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی) رسید و با خود گفتم اگر چیزی بنویسم و با گوشی کم‏توان تلفن همراه عکسی بگیرم، حتماً لینک خواهند داد و در حرم بودم که فربود - یکی از یاران والفجر هشت - را در کسوت‏ خدمت‏گزاری حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) دیدم و به فال نیک گرفتم و سپس به محله‏ی قدیم و گلزار شهدای امامزاده ابراهیم رفتم. کلید را از خادم گرفتم و در خلوتی که غیر بدان راه نداشت، به مهمانی یاران شتافتم. اغلب ِ شهدای محل و سه‏تن از گل‏های پرپر دسته‏ی نمازشب‏خوان‏ها در این گلزار هستند؛ این دسته را که به خاطر دارید؟ [لینک]

می‏گویند فقط کسانی موفق به زیارت شهیدان می‏گردند که دعوت شده باشند؛ اگر این سخن درست باشد، پس خوش‏حال باش که با همه‏ی روسیاهی و گنه‏کاری، شهیدان از تو دل نبریده‏اند و چه بسا انتظارت را می‏کشند؛ بسم الله!

 

 

حرم مطهر حضرت معصومه -س 

مثل خادم حرم مطهر کریمه‏ی اهل بیت(ع)، غبار فراق از آینه‏ی دل بزدای تا جلوه‏ی یار در وجودت بدرخشد.

 

 

 گلزار شهدای امامزاده ابراهیم قم

نعلین از پاها بیرون بیاور برادر، تو در سرزمین مقدسی قدم نهاده‏ای.

 

 

 گلزار شهدای امامزاده ابراهیم قم

تو هستی و فراق؛ نه، تو هستی و وصل یار و یاران. بگو و گوش فرادار که با تو چه می‏گویند. آری گوش فرادار!

 

 

 مزار شهید ابوالفضل عسکری نوری شهید ابوالفضل عسکری نوری

یکی از شهدای دستهی نمازشبخوانها . مظلوم بود. ساکت و گوشه گیر و دوست داشتنی. زیبا صورت و پاک سیرت. دوربین را که در دستت می‏دید کناره می‏گرفت. اکنون نیز مظلوم و گوشه گیر است.  بستگانش را کمتر در اینجا می‏بینم و رنگ و روی عکس پریده است و سال شهادتش به اشتباه درج شده است و تذکر من به مسئول مربوط تا کنون نتیجه‌ای نداشته است. کاش از او عکس‌های زیادی گرفته بودم، انگار به من می‏گوید:«جعفری! حالا من می‏گفتم عکس نگیر، تو چرا گوش می‏کردی؟» و یادآوری می‏کند که «هر جا لازم دیدی عکست را بگیر و به کسی گوش نکن.»

 

 

 مزار شهید محمد علی خوش یزدانی شهید محمد علی خوش یزدانی

معاون دستهی نمازشبخوانها ؛ سه ماه پس از برادرش به شهادت رسید. مجروح شده بود، اما چند روز پس از عملیات به خط مقدم و بالای ارتفاعات بازگشت تا به ملکوت اعلی سفر کند و تو را برجای گذارد. وقتی به او گفتی که فرمانده‏تان (محمد وفایی زاده) به تو گفته بوده که شهید خواهد شد، چه همه گریست و با سوز و گداز گفت:«پس چرا به من نگفت؟!» و اکنون بنشین، اشکی بیفشان و به یاد داشته باش که
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ...!

 

 

مزار شهید تقی مولایی شهید تقی مولایی 

تقی مولایی، یکی دیگر از شهدای دستهی نمازشبخوانها . نزدیک‏ترین دوستت. دست در دست هم در مقر سرپل‏ذهاب قدم می‏زدید. به تو می‏گفت:«اگر می‏خواهی لذت عبادت را بچشی توبه کن» و می‏گفت:«من هم توبه کرده‏ام و حالا دنیا برایم قشنگ‏تر است.» و این گونه او سبک‏بار گشت و خرامید و رفت و این تویی که هنوز در گرداب فراموشی خود غوطه‏وری.

 

 

مزار شهید علی غلامی شهید علی غلامی

این نازنین را که به یاد دارید؟ [لینک]

 

 

مزار شهید محسن عطایی شهید محسن عطایی 

نام این شهید دلاور را هم به خاطر بسپارید تا عرض کنم.

 

 

آیا می توان حق مطلب را ادا کرد؟ 

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ...

 

 

 یاران شهید

نگران تو هستند!

 

 

 چه باید کرد؟

نظر شما چیست؟

 

 

 سردار لشکر شهید آقا مهدی زین الدین

فرمانده هم حضور داشت؛ با همان لبخند همیشگی. آخرین بار ۲۲ روز پیش و در همین مکان بعد از چند کلمه صحبت برای حضار، لبخندش را دیده‏ای. دلت می‏خواهد این لبخند از روی رضایت باشد.
راضی هستی سردار؟ به خدا از وقتی نهیب زده‏ای، نه در پی شهرت بوده‏ام و نه ثروت، بقیه‏اش با خودت. دستم را بگیر سردار، خسته‏ام. پاهایم دیگر توان رفتن ندارند. دل‏تنگم سردار. تا به کی با عکس‏هایتان سخن بگویم؟ دل‏تنگم. دستم را بگیر و مرا با خود ببر، تا به آسمان؛ تا بدانجا که نور قسمت می‏کنند. آقا مهدی؛ دستم را بگیر!