اسماعیل عطاخانی (عطایی) ۱۷ سال داشت. شلوغ بود و به خاطر زندگی در محلهای قدیمی و آنچنانی گاهی بددهانی می کرد. به او میگفتند اسماعیل حرمت جبهه را داشته باش! میگفت چشم و قول میداد و چون عادت کرده بود باز یادش میرفت. کمتر کسی فکر میکرد شهید شود. ولی واقعاً بچهی سادهدل و باخدایی بود. در عملیات والفجر چهار وقتی گردان سیدالشهدا(س) رسید بالای ارتفاعات کانیمانگا، نیروهای عراقی در شیب ارتفاعات و در میان درختان در حال فرار بودند. تکتیراندازهایشان هم شلیک میکردند، ولی کسی نمیتوانست ببیندشان. اسماعیل که از اولین نفرات فتح کنندهی ارتفاع بود، خطاب به چند نفر دیگر گفت:«اوناهاشن. فلانفلانشدهها!» و بعد شروع به تیراندازی به طرفشان کرد. در همین اثنا یک گلولهی قنّاسه نشست به پیشانیاش و به سوی دوست پرکشید. اسماعیل اولین شهید گردان بود. همه را غافلگیر کرد. |