خودی‌ها بخوانند

همراهان این وبلاگ دسته ی نماز شب خوان ها و شهید وفایی را می‌شناسند. این شهید سرفراز، هر روز ساعتی پیش از طلوع فجر، نیروها را به آرامی بیدار می‌کرد تا به نماز شب بایستند و با معبود به راز و نیاز بپردازند. عمل شهید وفایی موجب رضایت و امتنان تمام نیروها بود. همه به جز یک نفر! یکی از نیروهای دسته با این کار مخالف بود و چند بار مخالفتش را در جمع اعلام کرده بود. یک بار هنگام نماز شب شنیدم که آن برادر به شهید وفایی می‌گفت:«من راضی نیستم بیدارم کنید، و اگر به زور بیدارم کنید گناه می‌کنید!» شهید وفایی برادرانه می‌گفت:«شما بلند شو نماز شب بخوان، گناهش با من!»

ابتدا با خودم می‌گفتم حق با این برادر است، اما با کمی فکر به این نتیجه رسیدم که وقتی مسئول دسته حق دارد نیمه شب و در سرمای شدید نیروها را بیدار کند و پابرهنه روی خار و خاشاک بدواند تا برای عملیات آماده شوند، این بیداری اجباری برای نماز شب هم از اختیاراتش می‌باشد. این کشمکش تا هنگام عملیات ادامه داشت. این برادر مجروح شد و به عقب برگشت. بعدها که او را دیدم، می‌گفت:«بچه بودم نمی‌فهمیدم، شهید وفایی از اولیاءالله بود.» در حالی که آن برادر ۱۷ سال داشت و ۱۴-۱۳ ساله‌ها هم می‌فهمیدند که حق با شهید وفایی است و از انجام مستحبات به ویژه نماز شب و راز و نیاز با پروردگار استقبال می‌کردند.

اینها را گفتم تا به وضعیت فعلی آن برادر هم اشاره‌ای بکنم. این برادر همان سال‌ها و در همان جبهه وارد سپاه شد. خودی‌هایی که با پادگان خیبر قم ارتباط دارند می‌توانند سراغ یک افسر را بگیرند که به آشفتگی معروف است. اصالتاً نجف آبادی است و بزرگ شده و ساکن قم؛ گاهی مداحی هم می‌کند. اکنون نیز که پاسدار است، مثل آن زمان که بسیجی بود، با همه تفاوت دارد. آشفتگی و زنگ تفریح بودنش زبان‌زد است. از این و آن پول قرض گرفته و به خیلی‌ها بدهکار است‌؛ در حالی که مثل بقیه حقوق می‌گیرد، مخارج انحرافی ندارد و درآمدش برای یک زندگی مناسب کافی است. با خود فکر می‌کنم اینها به هم ربط دارد. کسی که در آن موقعیت آن‌گونه بود، وضعیت کنونی‌اش عجیب نیست.