یکی از نیروهای دسته حیدری بود، اهل تفرش. در حین عملیات مجروح شد. جراحت سختی داشت. خون زیادی هم از او رفته بود. امیدی به بهبودی اش نبود، اما نمیشد به کلی هم ناامید شد. ارتفاعات مشرف به پنجوین عراق فتح و تثبیت شده بود، اما تدارکات و آب نرسیده بود. یک مرتبه تدارکات رسید. کمپوت بین نیروها پخش شد. حیدری نمی توانست چشمانش را باز کند. یکی–دو متری من بود. با ناله گفت:«جعفری کمپوت رسیده؟» آب کمپوت را روی گاز استریل ریختم و لبهایش را تر کردم. میترسیدم اگر مایعات بنوشد خونریزیاش شدید شود. راهی طولانی را باید توسط برانکارد در پَستی و بلندی ارتفاعات طی کند تا به بهداری برسد.
فقط لبهایش را تر کردم. چند دقیقه بعد بود که چهرهاش به لبخندی گرایید و آن همه شکفت که تو گفتی سیراب شد. همان دم روحش به پرواز درآمد. کنارش نشستم. حالتی از او دیده بودم که به جای گریه حسرت را به دلم میآورد. اما دلم خیلی سوخت. هر بار که یاد این ماجرا میافتم، میگویم ای کاش کمی از آب کمپوت را به دهانش ریخته بودم تا وداعش با ما همراه با تشنگی نبوده باشد.
سلام/نماز وروزه هاتون قبول باشه/آپم خوشحال می شوم سربزنید/
شب قدر، شب نزول قرآن ،نزول ملائکه ،
شب نور رحمت ومغفرت
شب قدر شب خودسازی تزکیه وتهذیب زدودن آلودگیها ونا پاکیهای روح وجسم
شب قدر شب گشوده شدن درهای رحمت و بخشایش و مغفرت خداوند تا سپیده دم صبح است./شهادت مولا علی (ع) را برهمه شیعیان تسلیت می گویم/التماس دعا
هوالحق
سلام علیکم
درسته....
حاشیه ی امنیتی ... نداره جدا؟.... نه به اون شدتش ولی تا حدی داره ....نداره؟
راستی قول داده بودید از لحظه ی شهادت چند شهید بگید ... فقط یه شهید رو گفتید...
التماس دعا ی فراوان
سلام گلم به خاطر دعوتتون ممنونم وبی زیبا با مطالبی زیباتر خوش به حال ایشون لب تشنه مثل سرور و سالار شهیدان یا شایدم مثل آقام اباالفضل (ع) رفت من وب ندارم ولی خوشحال میشم گاهی از طریق ایمیل به من سر بزنی امیر جان میتونم اگه مطلبی داشتم براتون ارسال کنم تا توی وبتون بذارید
فکر می کنم که افرادی مانند آقای نوری زاد که ادعای دشمنی با نظام رو داره از الطاف خداونده و نشون می ده که دشمنان آنقدر به استیصال افتادن که دست به دامن اشخاصی مثل ایشان شده اند.