سلام علی جان. رفتی ولی نگفتی با تنهاییام چه کنم؟ گفتی تا دیر نشده شهید شو! شهید نشدم و دیر شد. آن قدر دیر که غریبه شدم. آن قدر دیر شده که بال و پر پروازم زخمی شده. خوب شد که شهید شدی. فهمیدی چه کنی! اگر میماندی رو به رو میشدی با این همه آدم خیالاتی. با این همه آدم که خیال میکنند جنگ را میفهمند، ولی نمیفهمند! خیال میکنند تو را میشناسند، ولی نمیشناسند. میماندی در میان این همه آدمی که خیال میکنند استشهادی هستند، ولی نیستند! میماندی بین آدمهایی که خیال میکنند ارزشی هستند، ولی نیستند. میماندی بین کلی آدم که به تو میگفتند برو جنگ را به روایت اخراجیها یاد بگیر! اصلاً هم فکر نمیکردند که تو خودت جنگ را دیدهای، می شناسی، تجربه کردهای و حالا جرمت این است که ماندهای! به تو میگفتند غلط کردهای که ماندهای و نمیدانی جنگ چیست و تازه از اخراجیها هم تعریف نمیکنی! به تو میگفتند مگر نمیبینی که نسل سوم با سینمای جنگ آشتی کرد؟ میدیدی همانها که تا دیروز میگفتند نسل سوم هیچ درکی از جنگ ندارد، حالا ازدحامش را جلو سینما نشانهی موفقیت فیلم میدانند. اگر میماندی میدیدی که خیلیها ککشان نمی گزد که جماعت مخالف با تو میآیند به نام سینمای دفاع مقدس کرکر به ارزشهایت میخندند و آنها که از دست تو که رفتی و جنگیدی عقده دارند دلشان خنک میشود. کرکر میخندند و دلشان خنک میشود. آری علی جان! مردم با سینمای جنگ آشتی کردند!؟ کرکر خندیدند و رزمندهها را مسخره کردند و از فروش افسانهای حرف زدند و آشتی کردند!؟
علی جان سرت را بالا بگیر! با افتخار بگو من شهید شدم. علی جان روز قیامت از تقصیرات این نسل میگذری یا نه؟ از تقصیرات من چه؟ که ماندم و نتوانستم از تو دفاع کنم؟ علی جان نوکرتم مرا ببخش. یادش به خیر! می گفتی:«نوکرتم!» می گفتم:«وظیفته». میگفتی:«وظیفم نیست ولی نوکرتم». می گفتم:«وظیفته» و تو برای اینکه دل بچه را خوش کنی میگفتی:«باشه وظیمه، نوکرتم.» حالا علی جان من از وظیفهام که نوکری تو بوده عدول کردهام. نتوانستهام وظیفهام را انجام دهم، ولی تو مرا ببخش. با همان بزرگواری که از تو در خاطرم مانده. علی جان دستم را بگیر. آن قدر ماندهام که بالهایم زخمی شده. وقت پرواز است و مشکل دارم. کمک کن علی جان. دستم را بگیر.