زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد [لینک]
پیش درآمد: بسیار خوشحالم که پریشب به هنگام پخش سخنان مقام معظم رهبری به صورت اتفاقی پای تلویزیون بودم. کلمه به کلمه و مفهوم به مفهوم سخنان ایشان را با لذت وصف ناشدنی میبلعیدم و در دل میگفتم ای کاش همهی مردم میهنم این سخنان را بشنوند و با جرئت میگویم که هر کس نشنید ضرر کرد. چکیدهی سخنان ایشان اکنون پیش روی شماست. اصل آن از فارس گرفته شده و چند لینک هم در پایان آمده است. چند دقیقه وقت بگذارید و این یادداشت را که نه، این جام شیرین را تا به آخر بنوشید. حتی شما خواهر یا برادری که با نویسندهی این وبلاگ همعقیده نیستید، به جای شنیدن خزعبلات رسانههای بیگانه و تحلیلهای دشمن، خود خردمندانه سخنان رهبر میهنمان را بشنوید و قضاوت کنید. با درود و ارادت و احترام و دوستداری برای شما بازدید کنندهی گرامی.
اجتماع پر شور دانشجویان دانشگاههای یزد: حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح پنجشنبه (پریروز) در دیدار پرشور هزاران نفر از دانشجویان دانشگاههای یزد، تقویت اعتماد به نفس ملی را ضروری و عامل اصلی ادامهی پیشرفتهای کشور خواندند و با تشریح عوامل سهگانهی تضعیف کننده اعتماد به نفس ملی تأکید کردند: دشمن در پی ناکامیهای گسترده خود در مقابل ملت ایران، به دنبال شیوهها و حیلههای جدید است و مردم و به ویژه نخبگان باید با هوشیاری کامل، این عوامل تضعیف کننده را نفی و روند رشد اعتماد به نفس ملی را دنبال کنند. ایشان با ابراز خرسندی فراوان از حضور در جمع پرشور و نشاط، با صفا و صمیمی جوانان دانشجو، انقلاب اسلامی، پیروزی در دفاع مقدس، تأثیر شخصیت ممتاز امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و موفقیت در عرصههای مختلف از جمله انرژی هستهای را از عوامل دستیابی ملت ایران به حد قابل قبولی از اعتماد به نفس برشمردند و خاطرنشان کردند: ملت ایران در نیمه راه دستیابی به اهداف و آرمانهای خود و در مسابقه پیشرفت منطقهای و جهانی قرار دارد و باید در پایان مدت اجرای سند چشم انداز بیست ساله در ابعاد مختلف، حرف اول را در منطقه بزند که رسیدن به این هدف نیازمند تقویت اعتماد به نفس ملی و شتاب بخشیدن به روند پیشرفت کشور است.
ضرورت اعتماد به نفس ملی: رهبر معظم انقلاب اسلامی در تشریح علت دشمنی سیطره جویان جهانی با ملت ایران اظهار داشتند: دولت آمریکا یعنی شیطان مجسم و دیگر سلطه طلبان، در راه تحقق اهداف خود، با مانعی جدی به نام بیداری و ایستادگی ملت ایران روبهرو شدهاند و همین مسئله علت اصلی چالش غرب با جمهوری اسلامی ایران است، چرا که آنان نظام اسلامی را علت اصلی شکستهای خاورمیانهای خود و عامل برملا شدن ماهیت حقیقی شعارهای دروغین غرب درباره حمایت از دمکراسی و مبارزه با تروریسم میدانند. ایشان ناکامی آمریکا در جلوگیری از پیشرفت هستهای ایران را یادآور شدند و افزودند: آمریکاییها که یک روز حاضر نبودند حتی پنج سانتریفیوژ را در ایران بپذیرند، تا همین چند ماه پیش تأکید میکردند که ایران باید از همهی فعالیتهای هستهای خود دست بردارد اما با ایستادگی ملت، اکنون کار به جایی رسیده است که به ناچار میگویند ایران در همین حد توقف کند و جلوتر نرود. مقام معظم رهبری تلاش دشمنان در پیدا کردن راه های جدید برای ضربه زدن به ملت ایران را پیامد طبیعی شکستهای آنان خواندند و فرمودند: امروز اعتماد به نفس ملی از همیشه ضروریتر است و ملت و به ویژه دانشجویان، نخبگان و مسئولین باید راههای جدید بیگانگان برای تضعیف ایران اسلامی را شناسایی و پیشبینی کنند تا بتوانند حیلههای جدید آنان را خنثی سازند. رهبر انقلاب اسلامی در تبیین آثار مثبت اعتماد به نفس ملی خاطرنشان کردند: اگر این عامل اساسی در ملتی وجود نداشته باشد آن ملت همیشه عقب میماند و چشم به راه کمک دیگران است؛ اما برخورداری از اعتماد به نفس عمومی، اندیشه تأمین نیازهای ملت را در اذهان نخبگان مطرح میسازد، باعث به کارگیری و شکوفایی استعدادها میشود و موفقیتهایی به دنبال میآورد که هر یک زمینهساز موفقیتهای خوشهای دیگر میشود و ملت ایران این واقعیت را در دفاع مقدس و عرصههای مختلف تجربه کرده است. ایشان ایجاد یأس و ناامیدی، منحرف کردن استعدادها و تهدید به حمله نظامی را سه عامل و سه رخنه اصلی دشمن برای تضعیف اعتماد به نفس مردم ایران خواندند و با تأکید بر ضرورت هوشیاری ملت و بخصوص اندیشمندان در مقابل این عوامل افزودند: بیگانگان تلاش میکنند با ایجاد یأس، انکار پیشرفتها، به رخ کشیدن فاصله ملت ایران با ملتهای پیشرفته و تیره نشان دادن افق آینده، در میان مردم و بهخصوص جوانان، ناامیدی و انفعال ایجاد کنند؛ اما ملت با شناخت واقعیتها، درک تواناییهای جوانان خود و تکیه بر تجربیات موفق سه دهه اخیر در روند تأمین نیازهای ملی، با شتاب بیشتری به حرکت به سمت قلههای رشد و پیشرفت ادامه خواهد داد.
انتقاد از همنوایی عدهای در داخل با امواج یأس برانگیز تبلیغات بیگانه: حضرت آیتالله العظمی خامنهای با انتقاد از همنوایی عدهای در داخل با امواج یأس برانگیز تبلیغات بیگانه افزودند: عدهای در بحث انرژی هستهای ادعا میکردند که ساخت و راه اندازی سانتریفیوژ در ایران، واقعیت ندارد اما هنگامی که این توانایی دانشمندان ملت برای همه ثابت شد، مدعی شدند که تلاش برای استفاده از انرژی هستهای، کاری پرهزینه و بدون سود است که این نیز یک ادعای دروغین دیگر است. ایشان در همین زمینه خاطرنشان کردند: ملت ایران در طول 20 سال، باید حداقل 20 هزار مگاوات برق هستهای داشته باشد وگرنه باید از روند پیشرفت دست بردارد، بنابراین شاید امروز نیز که نظام برای استفاده از انرژی هستهای همت کرده است، دیر شده باشد. رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ادعای ناتوانی جوانان و دانشمندان ایرانی در ساخت نیروگاه هستهای، افزودند: ریشه اینگونه حرفها تاثیر پذیری از تبلیغات مخالفانِ پیشرفت ایران است، اما ملتی که به اتکا جوانان خود مراکز عظیم غنی سازی را ساخته است حتماً نیروگاه هستهای را نیز با دستان و فکرهای پرتوان خود خواهد ساخت و در این راه درنگ را جایز نمیداند. ایشان با اشاره به سخنان رئیس جمهور آمریکا مبنی بر اینکه روسها سوخت نیروگاه ایران را تأمین میکنند بنابراین ایرانیها باید از غنی سازی دست بردارند، افزودند: این حرف مضحک مانند آن است که به کشوری که سرشار از ذخایر نفتی است بگویند باید نیازهای نفتی خود را از خارج تأمین کند. حضرت آیت الله العظمی خامنهای این سؤال را مطرح کردند که اگر روزی تأمین کنندگان فعلی سوخت نیروگاه هستهای، به هر دلیلی این فرآورده را از ایران دریغ کنند و یا برای آن شرط و شروط سنگین بگذارند آیا ملت مجبور به تسلیم در برابر آنها نخواهد بود؟ رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به شادمانی و خرسندی عمیق ملت ایران از پیشرفتهای عظیم هستهای، افزودند: این پیشرفتها مایه تقویت اعتماد به نفس ملی است اما بعضی افراد، نظام و دولت را برای همین پیشرفتها به چالش میکشند و خواسته یا ناخواسته برای تضعیف اعتماد به نفس ملی تلاش میکنند که ملت باید مراقب این گونه رخنهها باشد. مقام معظم رهبری با اشاره به فرآیند عقب نشینی در برابر خواستهای هستهای دشمن در چند سال قبل، خاطرنشان کردند: البته این فرآیند به ملت ایران و افکار عمومی جهان نشان داد که وعدههای غرب توخالی است چرا که تعلیق موقت و داوطلبانه ایران، با سوء استفاده دشمنان در حال تبدیل شدن به حذف فعالیتهای هستهای در کشور بود که بنده همان موقع تأکید کردم اگر روند مطالبه پی در پی طرفهای هستهای ادامه یابد، وارد میدان میشوم که این کار انجام و روند توقف فعالیتهای هستهای به روند پیشرفت هستهای تبدیل شد.
قطع رابطه با آمریکا از سیاستهای اساسی ماست: رهبر انقلاب اسلامی در ادامه بحث در زمینه رخنههای بیگانگان برای تضعیف اعتماد به نفس ملی، به مسئله رابطه با آمریکا اشاره کردند و افزودند: قطع رابطه با آمریکا از سیاستهای اساسی ماست، البته ما هیچگاه نگفتهایم این رابطه تا ابد قطع خواهد بود بلکه شرایط دولت آمریکا به گونهای است که ایجاد این رابطه اکنون به ضرر ملت است و طبعاً آن را دنبال نمیکنیم. ایشان در تبیین پیامدهای منفی ایجاد رابطه با آمریکا خاطرنشان کردند: اولاً این رابطه خطر آمریکا را کاهش نمیدهد چرا که آمریکا در حالی به عراق حمله کرد که با آن کشور رابطه سیاسی داشت، ثانیاً ایجاد رابطه، امکان نفوذ آمریکاییها و زمینه رفت و آمد مأموران اطلاعاتی و جاسوسی آنها در ایران را فراهم میسازد به همین علت برخلاف ادعای برخی افراد پرگو، رابطه با آمریکا در حال حاضر برای ملت ایران نفعی ندارد و مطمئناً آن روزی که رابطه با آمریکا برای ملت مفید باشد بنده اولین کسی خواهم بود که آن را تأیید میکنم. مقام معظم رهبری افزودند: برخی ما را به تحریک دشمنی آمریکا متهم میکنند، اما خصومت این کشور با ملت ایران، دشمنی با اصول ملت ایران است و از اول انقلاب وجود داشته است.
کاستیها را باید دلسوزانه تذکر داد: حضرت آیتالله خامنهای اشکال تراشی های غیرمنطقی و ایراد گرفتن های پی در پی از تصمیمات و عملکرد دستگاه اداره کشور به ویژه دولت را موجب تضعیف نشاط و امید ملت خواندند و خاطرنشان کردند: دولت فعلی برخی خصوصیات منحصر به فرد دارد اما مانند هر دولت دیگر خطاها و کاستی هایی دارد که باید دلسوزانه آنها را تذکر داد اما بهانه گیری مدام صحیح نیست. ایشان با اشاره به پرکاری فراوان دولت، از سفرهای استانی آقای رئیس جمهور و هیأت وزیران عمیقا ابراز خرسندی کردند و افزودند: مطبوعات، رسانهها و کسانی که امکان سخن گفتن با مردم را دارند از هر کاری ایراد نگیرند و مردم را ناامید نکنند این کار به مصلحت کشور نیست.
غرب بدهکار است: رهبر انقلاب اسلامی هوچیگری را یکی از روشهای مطبوعات و رسانههای غربی خواندند و با اشاره به تبلیغات این رسانهها درباره نقض حقوق بشر در ایران، افزودند: کسانی که زندان گوانتانامو و شکنجهگاه ابوغریب آنان، عرق شرم را بر پیشانی هر انسان باشرفی مینشاند، ایران و هر دولت مخالفشان را به نقض حقوق بشر متهم میکنند. مقام معظم رهبری تبلیغات درباره فقدان دموکراسی در ایران را از دیگر فشارهای تبلیغاتی – سیاسی غرب برای تضعیف اعتماد به نفس ملت ایران دانستند و افزودند: ملت ایران تقریباً هر سال با شور و نشاط فراوان در یک انتخابات شرکت کرده و در میان رقابتهای جناحهای مختلف افراد مورد نظر خود را برگزیده است و مگر در کشورهای دیگر دموکراسی معنا و مفهومی جز این دارد. رهبر انقلاب اسلامی تبلیغات منفی درباره مسئله زن را از دیگر اهرمهای فشار سیاسی غرب به ملت ایران خواندند و با اشاره به تضییع آشکار حقوق زنان و پایمال شدن کرامت و شرافت آنان در لیبرال دموکراسی غرب خاطرنشان کردند: دولتهای غربی با وجود فجایعی که در حق زنان انجام میدهند ملت شریف ایران را به تضییع حقوق زنان متهم میکنند اما این هوچیگریها در داخل تاثیری نخواهد داشت. حضرت آیتالله العظمی خامنهای حجاب را تکریم زن دانستند و با اشاره به سوابق استفاده زنان اعیان و اشراف اروپایی از نوعی حجاب تا دو سه قرن قبل، افزودند: در ایران باستان نیز زنان طبقات اعیان و اشراف با حجاب بودند که اسلام این تبعیض را کنار گذاشت و برای تکریم زنان حجاب را به همه آنان تعمیم داد و اکنون غرب باید پاسخگوی اقداماتی باشد که کرامت و حقوق زنان را پایمال میکند. ایشان تأکید کردند که در این زمینه ما طلبکاریم و غرب بدهکار.
ملت و مسئولین باید همیشه هوشیار باشند: ایشان در ادامه بحث عوامل تضعیف اعتماد به نفس ملی، به احتمال حمله آمریکا اشاره کردند و افزودند: البته امروز احتمال این مسئله کمتر از گذشته است اما ملت ایران پس از پیروزی انقلاب و به ویژه پس از پایان دفاع مقدس همواره در معرض تهدید نظامی دشمن قرار داشته است و به هر حال عاملی که میتواند احتمال حمله و خطر دشمن را کاهش دهد نمایش قدرت و اعتماد به نفس ملت ایران است. حضرت آیتالله خامنهای تأکید کردند: با وجود کاهش احتمال حمله دشمن ملت و مسئولین باید همیشه هوشیار باشند که به یاری حق هوشیار هستند.
بیانات رهبر معظم انقلاب: [1 2 3 4]
انتقاد از نوع نامحرمانه [لینک]
اشاره: برای اینکه ریا نشود، در یادداشت قبل خاطرهای را روایت کردم که تعریف از خود نباشد؛ اما گویا نثر و تأثیرش در حدی بود که یکی از دوستان به اشتباه افتاده بود. چند خاطره را در این یادداشت میخوانید و شرمندهام که نمیتوانم موفقیتها و برو و بیایم را در هنرستان فنی قدس قم شرح دهم؛ لزومی هم ندارد.
از رزمندهها یاد بگیرید
سال ۱۳۶۲ اواسط آبان ماه از جبهه برگشتم. یک ماه و نیم از سال تحصیلی گذشته بود که به عنوان هنرجوی سال اولی وارد هنرستان شدم. هنرجوها سرکلاس بودند. مدیر یک برگهی معرفی به دستم داد و به همراه یکی از معاونین به کلاس اول الکترونیک رفتیم. مهندس اخلاقی سر کلاس بود و حسابفنی درس میگفت. معاون مرا معرفی کرد و رفت. برگه را به آقای اخلاقی دادم. نگاهی به آن کرد و گفت برو بنشین. در ردیف دوم بین فاضل فوجیان و شهید عباس میرسراجی جاگرفتم. خودشان جابازکردند و اشاره کردند که آنجا بنشینم. آقای اخلاقی گفت:«جعفری اگر درس نخوانی میاندازمت بیرونها!». از آنجا که رزمندهها یا وسط سال از جبهه میآمدند یا به جبهه میرفتند، گاهی از درسها عقب بودند و بعضی دبیرها دوست داشتند رزمندهها را هوایی و دور از درس تصور کنند. اگرچه من بدون شک تصمیم داشتم در اسرع وقت به درسها برسم، اما این حرف برایم خیلی سنگین بود. حسابفنی یکی از درسهای مهم و مشکل بود. مهندس اخلاقی در حال تدریس آخرین بخش از فصل دوم کتاب (قوانین کرشهف) بود.
در فاصلهی یک هفتهای تا جلسهی بعد، چند بار درسها را دوره کردم و فرمولها را یاد گرفتم. برای حل مسائل به یکی از دوستان که سال سومی بود مراجعه کردم (ایشان اکنون داماد خانواده هستند). هفتهی بعد سر کلاس حسابفنی، وقتی یکی دو تن از هنرجوها از پس حل یک مسئله برنیامدند، آقای اخلاقی گفت:«کی میتونه بره حل کنه؟» چند نفر دست بلند کردند از جمله من. آقای اخلاقی با شک اشاره کرد که پای تخته بروم. مسئله را حل کردم. مسئلهی بعد را هم حل کردم. آقای اخلاقی که متعجب و خوشحال نشان میداد، مسئلهای خارج از کتاب را طرح کرد که آن را نیز حل کردم. با خوشرویی تشویقم کرد و گفت بنشینم. بعد به بچهها و به خصوص یکی دو نفری که قبل از من نتوانسته بودند مسئله را حل کنند، گفت:«همیشه به رزمندهها میگفتیم به جای فکرهای غیر درسی به درس و کتاب و هنرستان فکر کنند، حالا باید به بقیه بگیم از رزمندهها یاد بگیرید.»
دنبال این میگشتم
ورود من به هنرستان، مقارن بود با اجرای یک نمایش موفق از گروه تئاتر انجمن اسلامی هنرستان. نویسنده و کارگردانِ نمایش کسی نبود جز شهید محمد جواد گلفشان. این جوانِ برومند، بسیار بااستعداد، خوشفکر، خوشاخلاق، مهربان و دوستداشتنی بود. از مسئولین انجمن اسلامی هم بود. در انجمن به او گفتم که در تئاتر بعدی من هم بازی خواهم کرد. سال دوم تازه از جبهه برگشته بودم که متوجه شدم پیشتولید نمایش بعدی گروه شروع شده است. سراغ شهید گلفشان رفتم و گفتم:«من هم میخواهم بازی کنم.» بنا شد عصر بروم سر تمرین. همهی نقشها مشخص شده بود و فقط یک نقش باقی مانده بود که یک بازیگر برایش درنظر داشتند. شهید گلفشان گفت:«یک قسمت را هر دو بازی کنید، هر کدام بهتر بودید انتخاب میشوید.» نقش رزمندهی نوجوانی بود که با زور و کلک به جبهه رفته بود؛ یعنی درواقع نقش خودم! کاندیدای اول این نقش رفت روی صحنه و دیالوگش را گفت. معمولی اجرا کرد. قابل رد نبود، ولی چنگی هم به دل نمیزد. بعد من رفتم روی صحنه. باید برای یک نفر فرضی تعریف میکردم که چطور به جبهه رفتهام. از خدا کمک خواستم و دیالوگ ارائه شده را دقیقاً با همان حال و هوای نخستین اعزام بیان کردم. آرامش و تسلط عجیبی داشتم. به موقع مکث و حرکت داشتم و (چون آن موقع، هنوز مجروحیت لطمهای به صدایم نزده بود) با صدای رسا دیالوگ را ادا کردم. وقتی تمام شد، چهرهی همه نشان میداد که از بازیام راضی هستند. شهید گلفشان خنده از چهرهاش محو نمیشد. به من اشاره کرد و خطاب به بقیه گفت:«دنبال این میگشتم!» نام نمایش توبه،هجرت،شهادت بود و گلفشان نقش کسی را بازی میکرد که در پردهی آخر در حین عملیات شهید میشد. من بالای سرش میرفتم و به من میگفت:«تو برو!» آخرین کارمان با این شهید بزرگوار، بازی در یک فیلم سینمایی با موضوع انقلاب اسلامی (با سرمایه گذاری جهاد سازندگی) بود که به دلیل شهادت گلفشان نیمه تمام ماند. گلفشان عزیز! هوای ما را داشته باش!
یک دبیر دوست داشتنی
مهندس وزیری در هنرستان فنی قدس قم هم فیزیک درس میداد و هم درس فنی و هم ... . درسهای زیادی را با او داشتیم، از جمله درس فنی سال سوم الکترونیک که اهمیت خاصی داشت. همیشه مهربان و خندان بود. از دانش و مهارت خوبی برخوردار بود و موفقیتش در تدریس زبانزد بود. درس را میگفت و علاوه بر آن، جدیدترین دستاوردهای علم الکترونیک را معرفی میکرد. میگفت:«بخشی از حقوقم وقف خرید کتاب است.» و این جمله آن چنان در هنرجوها اثر کرده بود که همه ولع خرید کتاب و مطالعه گرفته بودیم. در عین جذبه و تدریس موفق، با بذله گویی و طراوتِ کلاس میانهی خوبی داشت و از حاضر جوابی هنرجوها نه تنها ناراحت نمیشد، بلکه وقتی کسی بدون خارج شدن از دایرهی ادب، حاضرجوابی میکرد، مهندس وزیری میخندید و لذتش را نشان میداد. از همه مهمتر با رزمندهها میانهی خوبی داشت. یک بار در دفتر کاری داشتم، جلو همهی دبیرها با من شوخی کرد، و بعد با صدای بلند گفت:«من با بقیه از این مزاحها نمیکنمها! کسی که میره با دشمن میجنگه دیگه بچه نیست و ظرفیتش زیاده.» یک بار هم دیر رفته بودم سرکلاس وقتی اجازه داد بنشینم، اشتباهی کفشش را لگد کردم. تا خواستم چیزی بگویم گفت:«ببخشید کف کفشتون واکسی شد!» خندیدم و گفتم :«آقا معذرت میخوام.» گفت:«خودتو ناراحت نکن، راه برو دوباره خاکی میشه.» بچهها میخندیدند و من از خجالت قرمز شده بودم. گفت:«بشین بابا جعفری، شوخی کردم. تو دیگه چرا؟»
اشاره: به دعوت مدیر محترم وبلاگ تا صبح انتظار وارد این ماجرا (نوشتن خاطرهای از مدرسه) شدهام. اگر کم حوصله هستید هر جای متن که رها کنید، چیزی را از دست نمیدهید، به کلی هم اگر نخوانید به همچنین. باری به هر جهت است، اما امیدوارم خوشتان بیاید.
در هنرستان فنّی قدس قم دنیایی داشتیم. یک خاطرهی فراموش نشدنیام به کلاس و درس شیمی مربوط میشود. دبیر شیمی آقای تقیزاده در عین اینکه شخصیتی کوشا، دوستداشتنی و مبادی آداب بود، اما در مورد انقلاب تلویحاً کمی نق میزد و میانهی خوبی با رزمندگان نداشت، من هم معمولاً از خجالت ایشان در میآمدم. اصولاً دبیرها با شوخیهای من و خندهی بچهها میانهی خوبی داشتند، چون سعی میکردم موقعشناس باشم، به جز دبیر شیمی البته. آقای تقیزاده همیشه میگفت:«شیمی مسئله نداره، شیمی همهاش تمرینه.» یک روز به محض اینکه وارد کلاس شد، گفت:«آقایون مسئلهها را بذارید روی میز.» من دست بلند کردم. بنده خدا گفت:«بفرمایید!» گفتم:«آقا ببخشید، شیمی مسئله نداره، شیمی همهش تمرینه!» خودتان حدس میزنید که کلاس از خنده منفجر شد. (واقعاً شرمندهام) آقای تقیزاده آمد جلو و با عصبانیت گفت:«آفرین! عالی گفتی! گل گفتی! تمرینهات رو نوشتی؟» من گفتم:«نه آقا، عصرها میرم مجتمع رزمندگان، وقت نمیکنم.» البته راست میگفتم، ولی این مجتمع رزمندگان برای بعضی دوستان بهانه خوبی بود. به هر حال آقای تقیزاده از کوره دررفت و گفت:«به من چه که میرید مجتمع؟! شاید مجتمع بخواهند شما را بذارند روی سرشان حلوا حلوا کنند، به من چه؟ پس چرا میآیید سر کلاس؟» این را هم درست میگفت، دوستانی که کلاسهای مجتمع رزمندگان را شرکت میکردند، اجازه داشتند به هنرستان نیایند. به هر حال درس را شروع کرد. یک همکلاسی داشتیم به نام محمد علی قاسم که خیلی جوک بود. ردیف اول نشسته بود و تا آقای تقیزاده نگاهش به تخته بود، برمیگشت رو به بچهها و دو دستش را به حالت تو سرزدن تکان میداد و با اشارهی لبها مثلاً فریاد میزد:«حلوا حلوا ا ا ا ا ا ا». بچهها به خنده میافتادند. چند بار که این شوخی توسط قاسم تکرار شد، آقای تقیزاده طاقت نیاورد و برگشت به من نگاه کرد. اشاره کردم که تقصیر من نیست. آقای تقیزاده گفت:«ببینید آقایون! این آقای جعفری چون خیلی تو جبههها و بیابونها بودن اون خوی بیابونی در ایشون اثر گذاشته.» بچهها خندیدند و خوب من خیلی اذیت شدم. بدتر از همه اینکه ع.الف برمیگشت به من نگاه میکرد و پوزخند میزد. ع.الف به اصطلاح مورد داشت. اهل همه نوع خلافی داخل و بیرون هنرستان بود. واقعاً اذیت شدم. تا اینکه نوبت به پرسش از هنرجوها رسید. از قضا ع.الف به پای تخته رفت. درس را بلد نبود و به اطراف کلاس نگاه میکرد تا کسی مطلب را برساند. آقای تقیزاده به او گفت:«به من نگاه کن چرا سرت را این طرف و آن طرف میچرخانی؟» من دست بلند کردم. بنده خدا گفت:«باز هم جعفری! بفرمایید ببینم چی میخواهید بگید؟!» گفتم:«آقا ببخشید، این آقای الف چون خیلی توی خیابونها و جلو مدارس دخترانه ول گشتن، اون خوی خیابونی هنوز در ایشون هست و این طرف و اون طرف نگاه میکنند.» بچهها خندیدند، پوزخند الف را هم جواب داده بودم، اما آقای تقیزاده دیگر از کوره در رفت. به نمایندهی کلاس گفت:«با این جعفری می روید دفتر و می گویید تقیزاده گفت یا جای منه یا جای این!» البته من در هنرستان برو و بیایی داشتم که بماند و از این چیزها نمیترسیدم. اما نکتهی جالبی پیش آمد. هنرستان ۳ معاون داشت. یکی آقای شکور که بچهها به او میگفتند عزرائیل. یکی هم آقای روحانی که آدم معقولی بود. هر کدام از این دو اگر در دفتر بودند، با توجه به اینکه ریشهی اختلاف مرا با آقای تقیزاده میدانستند، دست کم از من میخواستند آن ساعت به کلاس بازنگردم. اما اتفاقاً فقط آقای شریفی در دفتر بود. یک شخصیت مهربان، دوست داشتنی و کاملاً خنثی. تا مرا با نمایندهی کلاس دید، گفت:«جعفری! آقای تقیزاده را اذیت کردی؟» نماینده به جای من گفت:«بله.» آقای شریفی گفت:«دیگر اذیتش نکنیها!» گفتم:«چشم.» به نماینده گفت:«برو بگو قول داده.» بلافاصله به کلاس بازگشتیم و آقای تقیزاده تا ما را با هم دید، گفت:«آقای شریفی بود؟» و لاجوردی با اشارهی سر تأیید کرد. باز هم بچه ها شدیداً به خنده افتادند؛ این بار به خاطر حدس درست آقای تقیزاده و ذهنیتشان از آقای شریفی.
پینوشتها: ۱- سال ۷۸ یک بار آقای تقی زاده را در محلهشان (خ دورشهر قم) دیدم. از جلو مسجدی که حجةالاسلام پناهیان در حال سخنرانی بود رد میشد. به او سلام کردم و وقتی مرا به جا آورد پرسیدم:«از روزگار راضی هستید؟» اشاره به محل سخنرانی آقای پناهیان کرد و گفت:«اگر راست بگویند خوبه!» ۲- نمایندهی کلاس مجید لاجوردی نام داشت. الآن در حوزه علمیه خواهران به کار تأسیسات مشغول است. ۳- از ع.الف خبری ندارم. بورسیه مهندسی سپاه قبول شده بود و تیپ حزب الهی هم به هم زده بود، اما پذیرفته نشد.
دعوت نامه: از تمام دوستانی که این خاطره را مطالعه فرمودند دعوت میکنم که وارد ماجرا شوند و از خاطرات مدرسهشان بنویسند و به بنده اطلاع دهند.