-
بسیج ادبی و هنری را سازماندهی کنید
جمعه 4 آبان 1386 02:55
دفاع مقدس با بسیج مردمی اداره شد و به پیروزی رسید و هنر و ادبیات دفاع مقدس هم جز با محوریت بسیج شکوفا و بارور نخواهد شد. به گمان صاحب این قلم اگر تا کنون نمیتوانیم بک رمان را نام ببریم که آینهی تمام نمای بخشی از دفاع مقدسمان باشد، باید مشکل را در عدم محوریت بسیج و همچنین کوتاهی مسئولین فرهنگی و هنری بسیج جست و جو...
-
روایت یک پرواز
چهارشنبه 2 آبان 1386 23:53
مهدی خازنی تا آنجا که یادم میآید بچه تهران بود. ۱۸ – ۱۷ ساله، موها و ریشهای طلایی با چشمان آبی و خیلی زیبا. وقتی ورزش یا فعالیتی می کرد، به شوخی با مشتها به سینه میکوبید و میگفت: «ترکش هم به این سینه اثر نمیکنه!». مقر سرپلذهاب که بودیم شبها و سحرهای سردی داشت. آب رودخانه هم ۲۴ ساعته سرد بود و حتی عصرها زیر نور...
-
خودیها بخوانند
دوشنبه 23 مهر 1386 14:14
همراهان این وبلاگ دسته ی نماز شب خوان ها و شهید وفایی را میشناسند. این شهید سرفراز، هر روز ساعتی پیش از طلوع فجر، نیروها را به آرامی بیدار میکرد تا به نماز شب بایستند و با معبود به راز و نیاز بپردازند. عمل شهید وفایی موجب رضایت و امتنان تمام نیروها بود. همه به جز یک نفر! یکی از نیروهای دسته با این کار مخالف بود و...
-
نامحرمانه
چهارشنبه 18 مهر 1386 15:05
در وبلاگ جدیدم می خوانید:« گاهی مایه هایی برای بیان هست که جایشان در روایتهای آسمانی نیست؛ از این رو نامحرمانه به یادداشت های پراکنده اختصاص یافته است. یادداشت هایی در باب مشاهدات روزمره، ورزش به ویژه فوتبال، فیلم هایی که می بینیم، سیاست، وبلاگستان و اینترنت، عکس و ... . اگر هم این نوع نوشته ها پیش تر...
-
پاسخ به ایمیل علیرضا نوریزاده، خائن و وطنفروش
شنبه 14 مهر 1386 16:12
به نام خدا . حتماً یادداشت این جانب را با عنوان « من یک شیمیایی هستم! » ، خطاب به علیرضا نوری زاده – که در خیانت و وطن فروشی از همه ی خبیثان پیش است – مطالعه کرده اید [ لینک ] . مدتی پیش از این آدم(؟) ایمیلی دریافت کردم که تا کنون فرصت پرداختن به آن دست نداده بود. اینک به چند مورد توجه فرمایید: - حروف نامه لاتین...
-
بهترین دعا در شب قدر
پنجشنبه 12 مهر 1386 20:15
همایونفر از همکاران شهید سید مرتضی آوینی می گوید: مرتضی صبح می آمد سرکار تا شب و تازه فارسی هر وقت میگفت مثلاً سؤال دارم، میگفت:«هر موقع شب خواستی زنگ بزن.» این دلالت میکرد بر اینکه مرتضی شبها اصلاً نمیخوابید. من نمیفهمیدم چه ساعتی میخوابد. بعضی مواقع ساعت ۲ نصفه شب میآمد سرکار. فارسی میگفت فلان مشکل را...
-
مبارزه با شیطان تا دقیقهی ۹۰
دوشنبه 9 مهر 1386 05:11
معروف است که فوتبال ۹۰ دقیقه است. درسی که من از فوتبال میگیرم این است که تا پایان مبارزه، نمیتوان به خاطر جلو بودن از حریف مغرور گشت و – در صورت عقب بودن - نباید امید را از دست داد. مهمترین مبارزهی بنی آدم در طول زندگی، جدال با شیطان است و این تقابل تا آخرین لحظهی عمر و تا آخرین نفس ادامه دارد. ممکن است در مقاطعی...
-
ما تشنهایم یا شهدا؟!
یکشنبه 8 مهر 1386 20:48
یکی از نیروهای دسته حیدری بود، اهل تفرش. در حین عملیات مجروح شد. جراحت سختی داشت. خون زیادی هم از او رفته بود. امیدی به بهبودی اش نبود، اما نمیشد به کلی هم ناامید شد. ارتفاعات مشرف به پنجوین عراق فتح و تثبیت شده بود، اما تدارکات و آب نرسیده بود. یک مرتبه تدارکات رسید. کمپوت بین نیروها پخش شد. حیدری نمی توانست چشمانش...
-
پیوند امام خمینی(ره) و رزمندگان اسلام
پنجشنبه 5 مهر 1386 16:24
بین حضرت امام خمینی(ره) و رزمندگان اسلام دو نوع رابطه وجود داشت. یکی رابطهی بین نیرو و فرمانده بود، و یکی هم یک پیوند عمیق عاطفی مرید و مرادی! این دو نوع رابطه البته از هم قابل تفکیک نبود. همه گوش به فرمان بودند و واقعاً این سخن معروف «از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن» جلوه داشت. وقتی امام(ره) میفرمودند که...
-
راه شهیدان باقی است
سهشنبه 3 مهر 1386 21:10
شخصاً اعتقاد دارم که در جبهه اگر کسی از ژرفای قلب طالب شهادت بود، به آن میرسید! بنابراین اگر کسی ادعا کند که من دلم میخواست شهید شوم، ولی توفیق نداشتم، باور نمیکنم، به شما هم توصیه میکنم باور نکنید. شهادت هدیهی جاریه در جبهههای دفاع مقدس بود و هر کس میپذیرفت لایق آن میشد ؛ به عبارتی لیاقت هر رزمنده برای شهادت...
-
یاد آن روزها بهخیر
یکشنبه 1 مهر 1386 00:05
اشاره : برای اینکه ریا نشود، در یادداشت قبل خاطرهای را روایت کردم که تعریف از خود نباشد؛ اما گویا نثر و تأثیرش در حدی بود که یکی از دوستان به اشتباه افتاده بود. چند خاطره را در این یادداشت میخوانید و شرمندهام که نمیتوانم موفقیتها و برو و بیایم را در هنرستان فنی قدس قم شرح دهم؛ لزومی هم ندارد. از رزمندهها یاد...
-
خوی بیابانی؟ خوی خیابانی!
شنبه 31 شهریور 1386 02:41
اشاره : به دعوت مدیر محترم وبلاگ تا صبح انتظار وارد این ماجرا (نوشتن خاطرهای از مدرسه) شدهام. اگر کم حوصله هستید هر جای متن که رها کنید، چیزی را از دست نمیدهید، به کلی هم اگر نخوانید به همچنین. باری به هر جهت است، اما امیدوارم خوشتان بیاید. در هنرستان فنّی قدس قم دنیایی داشتیم. یک خاطرهی فراموش نشدنیام به کلاس و...
-
شوخی خوب شوخی بد
جمعه 30 شهریور 1386 14:57
مرحلهی اول عملیات والفجر ۱۰ انجام شده بود. در معیت گردان حضرت معصومه(س) از لشکر ۱۷ علیبنابیطالب(ع) در منطقهی عملیاتی جلو میرفتیم تا مرحلهی بعد را انجام دهیم. مأموریت ما تصاحب یک تپهی بسیار بزرگ بود. مسافت زیادی را با کلیهی تجهیزات راه رفته بودیم و به شدت خسته بودیم. سعی داشتم با بذله گویی خستگی را از خود و...
-
آمادگی جسمانی برای عملیات
پنجشنبه 29 شهریور 1386 14:54
یکی از ویژگی های گردان، مراسم صبگاه و دویدنهایش بود. هر روز بعد از تلاوت قرآن و انجام تشریفات صبحگاه، گروهانها از هم جدا میشدند و چند کیلومتر میدویدند و بعد هم به نرمش و انجام حرکات استقامتی میپرداختند. همیشه بین کسانی بودم که اواخر مسیر عقب میماندند. چرا که هر روز به مسافت دویدن نیروها اضافه میشد. به عبارتی...
-
اسماعیل همه را غافلگیر کرد
چهارشنبه 28 شهریور 1386 02:29
اسماعیل عطاخانی (عطایی) ۱۷ سال داشت. شلوغ بود و به خاطر زندگی در محلهای قدیمی و آنچنانی گاهی بددهانی می کرد. به او میگفتند اسماعیل حرمت جبهه را داشته باش! میگفت چشم و قول میداد و چون عادت کرده بود باز یادش میرفت. کمتر کسی فکر میکرد شهید شود. ولی واقعاً بچهی سادهدل و باخدایی بود. در عملیات والفجر چهار وقتی...
-
دستۀ نمازشب خوان ها
سهشنبه 27 شهریور 1386 02:18
اشاره : پیش از پی گرفتن خطی روایت نخستین اعزام، این خاطرۀ منحصر به فرد را مطالعه بفرمایید تا بدانید با چه دسته و نیروهایی طرف هستید. برادر یا خواهر محترم! اگر فرصت خواندن ندارید، لطفاً به خود زحمت ندهید و نظری هم ثبت نکنید؛ اما اگر فراغتی داشته باشید و این جام را تا به آخر بنوشید، شیرینی آن تا همیشه در مذاقتان به...
-
معرفی به دسته و ورود به دنیایی جدید
دوشنبه 26 شهریور 1386 09:54
اشاره : بنا دارم خاطر هی نخستین اعزام را ادامه دهم. دوستانی که بهتازگی همراه شدهاند، بد نیست بخشهای قبل را مطالعه فرمایند.[ لینک ] با نظر ابوالفضل مریزاد به دستهی یک از گروهان یک معرفی شدم. وارد چادر شدم. مسئول دسته ( وفایی ) و معاون دسته ( خوش یزدانی ) نشسته بودند. خودم را معرفی کردم. هر دو با روی باز استقبال...
-
دفاع مقدس و نخبگان جوان از زبان رهبر معظم انقلاب
یکشنبه 25 شهریور 1386 00:56
اکثر جوانیهایی که در جنگ نقشهای مؤثر ایفا کردند از قبیل دانشجوها بودند و خیلی هایشان هم جزو نخبهها بودند. دلیل نخبهبودنشان هم این بود که یک جوان بیست و دو سه ساله فرمانده یک لشکر شد؛ آنچنان توانست آن لش ک ر را هدایت کند و آن چنان توانست طراحی عملیات را که هرگز نکرده بود، بکند که نه فقط دشمنانی را که مقابل ما...
-
ماه رمضان برای مؤمن غنیمت و براى منافق خسران است
چهارشنبه 21 شهریور 1386 06:34
جناب سلمان فارسی (ره) روایت می کند: در روز آخر شعبان پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) خطبهاى در فضیلت ماه مبارک رمضان ایراد فرمودند و خطاب به ما چنین گفتند: « اى مردم! به راستى ماهی بزرگ و مبارک بر سرتان سایه افکنده است! ماهى که در آن شبى است که از هزار ماه بهتر است و خداوند روزهاش را واجب نموده و به پا داشتن...
-
آژانس شیشهای، هنر در خدمت واقعیت گریزی!
دوشنبه 19 شهریور 1386 10:43
واقعیت این است که داستان این فیلم، با ادعا و ژست واقعیت گرایی، از واقعیتهای اجتماعی فاصلهی فاحشی گرفته است. به نحوی که در فیلم حتی یک شخصیت سالم که نمونهی آنها را در جامعه می بینیم وجود ندارد. حاج کاظم : منطق ندارد. درد جنگ دارد، ولی رفتارش عاقلانه نیست. کارگردان با ارائهی این کاراکتر القا میکند که رزمندگان...
-
گم شدهی آقای نانوا
دوشنبه 19 شهریور 1386 01:53
یک نانوای لواشی میگفت: یک جانباز شیمیایی بود که هر روز می آمد، 4 تا نان می گرفت. با او آشنا شده بودم. یک روز به او گفتم :«خدا ان شاءالله شفا بدهد!» گفت:«نه شفا نمی خواهم.» چون صدایش ضعیف بود و به سختی میشنیدم گفتم بیاید داخل و پرسیدم یعنی چی که شفا نمی خواهید؟ گفت:«وقتی برویم آن دنیا خدا می پرسد آن دنیا چه کار کردی؟...
-
من یک شیمیایی هستم / سخنی با علیرضا نوری زاده خائن وطن فروش
شنبه 17 شهریور 1386 01:42
اشاره : از آنجا که وبلاگ دیگرم ( فتح المبین ) بر اثر اشتباه فیلترینگ مسدود است، این یادداشت را اینجا هم درج می کنم. شایان ذکر اینکه بنا به تصمیمی مبنی بر تعدیل وبلاگ ها، اصراری به رفع فیلتر فتح المبین ندارم. بامداد پنج شنبه (۲۵/۵/۸۶) فرصتی دست داد که گشتی در شبکه های ماهواره ای بزنم؛ از قضا چشمم به چهره گنه کار علیرضا...
-
بیانیه هیئت داوران داستان جشنوارهی فرهنگی هنری طلیعه ظهور
جمعه 16 شهریور 1386 14:53
اشاره : ارزیابی آثار رسیده که 82 داستان بود، در سه مرحله انجام گردید که در بیانیه هیئت داوران شرح داده شده است. اعضای هیئت داوران جشنواره عبارت بودند از: مرحله نخست : 1- محمد باقر انصاری 2- فاطمه بختیاری. مرحله دوم : 1- امیرعباس جعفری 2- حسین سیدی. مرحله سوم : 1- امیر حسین فردی 2- امیر عباس جعفری 3- احمد شاکری. مسئول...
-
نگاهی به جشنواره فرهنگی هنری طلیعه ظهور
پنجشنبه 15 شهریور 1386 15:13
عصر غیبت، دوران سرگشتگی بنیآدم است. در این عصر، آدمی، بیقرار کسی است که در ژرفای دل مطمئن است که خواهد آمد و نظم و عدل و معنویت و اخلاق را در جهان برقرار میسازد. از این رو زیستن بی نام و یاد منجی، معنای واقعی حیات را ندارد و حکومت بدون برقرای نسبت با حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) عادلانه و پایدار نیست. از این رو...
-
امان از پیری
جمعه 9 شهریور 1386 17:47
هنوز به چهل سالگی نرسیده، سایه سنگین پیری را حس میکنم. همچنان که با گذر عمر انرژی آدمی تحلیل میرود و فعالیتهای اجتماعیاش محدود میگردد، فعالیت اینترنتی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در میان امور، مشاغل و ابتلائات روزمره، تعداد زیادی وبلاگ را نیز اداره می کردم، که از مدتها پیش به این نتیجه رسیدهام که توان حفظ و...